کافی ست دلت بهار باشد ...
از اشک تو سبز می شود خار ...
از خنده ات آب می شود برف...
در دست تو لانه می کند سار ...
کافی ست بخواهی ...
آسمان را بر اسب سیاه شب، سواره...
دست تو به ماه می رسد ...
باز از پنجره می چکد، ستاره....
بذر از تو و صد جوانه از من...
کافی ست که با زمین بگویی ...
سرخ ترین عاشق از تو سرسبز ترین ترانه از من ...
کافی ست که وقت پرکشیدن ...
در چشم تو انتظار باشد ...
کافی ست بخوانی آسمان را...
****یا اینکه دلت بهار باشد*****
هان اي دل عبرت بين، از ديده نظر كن هان
تعجيل مكن فعلن، خودرو مَخر از ايران
از قيمت اقماري مائيم به درد سر
چندي تو صبوري كن، شايد كه شود ارزان
اي صاحب كمپاني؛ بي شك تو خودت داني
كه قيمت اين خودرو گشته است دو صد چندان
سالي به سي و اَند است، مي تازي و مي تازي
خودرو تو بگو چند است؟! اي يك تنه در ميدان
گويي كه ريالي من از قيمت اين خودرو
كمتر نكنم هرگز، زيرا كه بود حرمان
مستی تو کنون، زیرا هر روز به جای می
در کاسه نمد خوردی خون جگر یاران
گفتي تو ز كيفيت، از كيفيت برتر
برتر به چه ميگويي...؟ شايد كه بود پنهان!
سر دنده هر خودرو، پندي دهدت نو نو
پند سر هر دنده بشنو ز بُن دندان
گويد كه من اسقاطم، در زمره اغلاطم
نقدم اگر اقساطم، بگذر تو زمن اي جان
گفتيم چرا اينسان، بالاست بهاي آن؟
گفتي تو: كه تحريم است، همواره بُدي گريان
حالا كه توافق شد، دنيا كه موافق شد
ديگر تو چه ميخواهي؟ اين جان ...، تو بيا بِستان
:: موضوعات مرتبط:
طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 346